****************** **********************
حكماعــــــدام بود
اعــــــدامي لحظه اي مكث كرد و بوسه اي بر طناب دار زد
دادستان گفت:
صبر كنيد اقا ي زنداني اين چه كاريست؟؟
زنداني خنده اي كرد و گفت:
بيچاره طــــــــناب نميذاره زمين بيوفتم!
ولی آدما بدجور زمینم زدن
این بوددنیــــایـــی که واسه دیدنش به شکم مــــــادر لگد میزدیم؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message …
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message …
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !
[ شنبه 11 / 4 / 1398برچسب:اعدام,
] [ 10:42 PM ] [ Maedeh ][